http://i17.tinypic.com/8aofwr6.jpg

For those who've slept
For those who've kept
Themselves jacked up
How Jesus wept
Sunday
Sunday

For those in need
For those who speed
For those who try to slow their minds with weed
Sunday
Sunday

For those who wake
With a blind headache
Who must be still
Who will sit and wait
For sunday, to be monday

Yeah, it will be ok
Do nothing today
Give yourself a break
Let your imagination run away

For those with guilt
For those who wilt
Under pressure
No tears over spilt milk
Sunday
Sunday

Sunday
Sunday

Sunday
Sunday

Yeah, it will be ok
Do nothing today
Give yourself a break
Let your imagination runaway

Yeah, it will be ok
Do nothing today
Give yourself a break
Let your imagination runaway

 

http://i14.tinypic.com/7yqq0hx.jpg


Karma police, arrest this man
He talks in maths
He buzzes like a fridge
He's like a detuned radio

Karma police, arrest this girl
Her Hitler hairdo is
Making me feel ill
And we have crashed her party

This is what you get
This is what you get
This is what you get when you mess with us

Karma Police
I've given all I can
It's not enough
I've given all I can
But we're still on the payroll

This is what you get
This is what you get
This is what you get when you mess with us

And for a minute there, I lost myself, I lost myself
Phew, for a minute there, I lost myself, I lost myself

For for a minute there, I lost myself, I lost myself
Phew, for a minute there, I lost myself, I lost myself
 
 
 
 
http://i6.tinypic.com/8bjjrib.jpg
 
Transport, motorways and tramlines,
starting and then stopping,
taking off and landing,
the emptiest of feelings,
disappointed people, clinging on to bottles,
and when it comes it's so, so, disappointing.

Let down and hanging around,
crushed like a bug in the ground.
Let down and hanging around.

Shell smashed, juices flowing
wings twitch, legs are going,
don't get sentimental,
it always ends up drivel.
One day, I am gonna grow wings,
a chemical reaction,
hysterical and useless
hysterical and

let down and hanging around,
crushed like a bug in the ground.
Let down and hanging around.

Let down,
Let down,
Let down.

You know, you know where you are with,
you know where you are with,
floor collapsing, falling, bouncing back
and one day, I am gonna grow wings,
a chemical reaction, [You know where you are,]
hysterical and useless [you know where you are,]
hysterical and [you know where you are,]

let down and hanging around,
crushed like a bug in the ground.
Let down and hanging around.
 

http://i23.tinypic.com/23staau.jpg

I might be wrong
I might be wrong
I could've sworn I saw a light coming on

I used to think
I used to think
There was no future left at all
I used to think

Open up, begin again
Let's go down the waterfall
Think about the good times and never look back
Never look back

What would I do?
What would I do?
If I did not have you

Open up and let me in
Let's go down the waterfall
Have ourselves a good time, it's nothing at all
It's nothing at all
Nothing at all

Never look back
Never look back 

http://i23.tinypic.com/125tci8.jpg
 
Lifesaver
Your timing's really strange
Catch me later
But can you please be late

And it's funny how your thoughts think they're right at all
And it's funny how your cause makes no sense at all

Lifesaver
Let's play a little game
Catch me later
But make sure you'll be there late

And it's funny how it seems you're doing things
And its funny how you find your peace of mind

Lifesaver
I'm cancelling our date
Lifesaver
It's time you had a break

Lifesaver
I'm cancelling our date
Lifesaver
My saver

...

زندگی من شده یه سری کیورد
همه چیو میجوی هضم میکنی بالا میاری
نیگاش میکنی چشماتو میبندی و دوباره میخوری و هضم میکنی

یه سری کیورد
که هی بالا میاریشون و هی قایمشون میکنی
که هی میسپریشون دست ایمجینری فرندات تو اتاقایی که هیچ آدرسی ندارن و فقط یه سری شماره ان
که شماره ها رو گم میکنی
کیووردا گم میشن
اتاقا محو میشن

حس زنده به گور شدن حس بزرگیه.
با چشمای باز
با نگاه سرد

زندگی
یه سری عدد
یه سری اتاق
یه سری کیورد
و ما که جرات زنده به گور شدن رو هم حتی نداریم

...

شبه
خیلی شبه
طوفانه هوا
باید بریم اقیانوس
دریای سیاه، ساحل تاریک، موجای بلند
باید بریم اقیانوس
باید بریم اقیانوس
تا دیر نشده

...

سنگین. مثل آب.
تنها عاشق فرشته‌های سیاه
تناقض میزایدت
غریب‌تر؛
خیال فرشته پلید است
پلیدی فرشته می‌زاید
تاریک‌تر
و ناگزیرتر

ناگزیر از راه
ناگزیر از جنگ

جادوی راه؛
صبح در میدان جنگ پاره میشود
جادوی جنگ؛
جنگ جادوی آغاز راه بود
جادوی پایان راه؛
چون پادشاهی شکست خورده

مرگ نزدیک تر از دیروز است.
باور کن
دیوارهای بلند جادو نمیکنند
نگاه عقرب دروغ بود
مرگ همه چیز است
چشمانت را ببند
جادو فقط فریب است
فقط فریب

چون پادشاهی شکست خورده ...

...

به صفحه‌ی خالی دسکتاپم نگاه میکنم و فکر میکنم. دختری که در میان شاخ و برگ‌های تاریک و قهوه‌ای عکس ، دستانش را ضرب‌دری روی هم انداخته و نگاه سرد و تیزش را به من دوخته. انگشتانش درازند و دستش نرمی زنانه دارد. شاخه‌ای را نگه داشته و هر چه درون نگاهش را میکاوم نمی‌بینم تا کجا فکر میکند. شاید به اسبی که ساعتی پیش عاشقش شد، شاید به درختی که ساعتی بعد در آغوشش کشید. نگاهش آرام ترین و وحشی ترین نگاهی است که این همه سال به من دوخته شده. چند سالی‌ست که همین تصویر روی دسکتاپم حک شده و منی که از هر تصویری بعد مدت کوتاهی فراری میشوم هنوز عوضش نکرده‌ام. نگاهش گاهی میترسانتم .. گاهی که نه، همیشه ای که گستاخ میشوم و به درونش میخزم. برای من جمع تمام اضدادی ست که من را تعریف میکند. تاریک است و روشن. امن است و یاغی. مهربان و بی‌رحم. سرد است و گرم. همه‌ در یک نگاه. دختری‌ست از دیروز ، از دیروزها. دیروز‌های دور. آن روزهای سنگین. آن روزهای پررنگ. آن روزهای دیروز.

دیروز؟

نامه‌ی دیگری مینویسم. میپرسم گیاهم هنوز سبز است؟ تا کجا قد کشیده‌ست؟ میپرسم گردنبند قرمزی برایت خریده ام که به رنگ سیاه میاید، لباس سیاه داری که؟ میپرسم ماسه‌ی سفید دوست داری یا ماسه‌ی خاکی رنگ؟

دیروز؟

دختر امروز، همان دختر دیروز است، که میان هزاران سایه‌ی خودش را پنهان کرده. من ولی به نگاهش میشناسمش. من او را برای همیشه حک کرده ام. نبض زمان در دنیای من در دست من است. من او را هر بار از نو می‌آفرینم. گفته بودم نه؟ نگاه آدم پیر نمیشود. سنگین میشود و عمیق .. ولی پیر نمیشود.
نگاهش میکنم. میترسم. دوباره عاشق میشوم.
چشمانم را میبندم و به صدای موج دریا در شب فکر میکنم. میترسم، دوباره عاشق میشوم.

امروز.
...
 
ورق میزنم
ورق میزنم
قصه‌های هر روز
روز نوشته‌های هر کس
دختری دیروز قلب زردش را در نمایشگاهی دید که به الکل نشسته بود
قلبی که خراب بود.
و زرد بود
و ساکت بود
و قلب دختر بود.
و دختر هیچ وقت نتوانست به هیچ کس توضیح دهد چه دیده بود و چه حس کرده بود.
ورق میزنم
کودکی دیروز مرد
مردی دیروز عاشق شد
مادری دیروز نومید شد
و من دنیایی آفریدم
بی بعد زمان ، و بی بعد مکان
و برای قلعه ام اتاق‌های جدید آفریدم
و دیوارهایم را بالاتر بردم
با دختری جدید خوابیدم
و نقاشی مرد سرخپوستی را خریدم که زنی را کشیده بود که نیمی از صورتش تاریک بود
و دستش چنگی بود که به جای صدا ، رنگ مینواخت
و از سیاره ام پایین آمدم
ورق میزنم
به اقیانوس که میرسم
شنا میکنم
به جزیره میرسم
جزیره آخرین برگم بود
اقیانوس عمیق است
و تاریک
و سرد
کوسه ها خوراک ماهی های کوچک میشوند
و ماهی ها خوراک کوسه های بزرگ
و من به درختی می‌اندیشم که در عمق آبها میروید
و مرد سرخپوستی که در میان دریا روی تکه چوبی زندگی میکرد
و به قلب دختری که روی تاقچه‌ی سنگی به الکل نشسته بود
و نگاه دختری که سالها کوچک شده بود و میخندید
و صدایی که میگوید شب بخیر

ورق میزنم
میترسم
میمیرم
و میترسم
و میمیرم

You don't pay a ho to fuck you, you pay her to leave ...

...

خواب دیدم اونقده غذای مایکروویوی خوردم که یه روز از طرف انجمن حمایت از مایکروویو ها اومدن در خونمون رو زدن و گفتن ما میخوایم شما رو ببریم ازتون تقدیر کنیم و عکستون رو بزنیم رو غذاهامون. هر چی هم من گفتم من کار دارم باید برم الان و اینا قبول نکردن دست و پامو بستن بعد بهم یه اسپریی زدن که من شروع کردم کوچولو شدن. اونقده کوچیک شدم که قدم شد اندازه ی یه ظرف مایکروویو. بعد من و بردن گذاشتن تو یه یخچالی که کلی سرد بود. یه روز اومدن از تو یخچال برم داشتن بردن بسته بندیم کردن منم شدم یه غذای مایکروویوی. بعدم فرستادنم واسه فروش. اینجا بود که از خواب پاشدم منگ و گیج که این دیگه چه خوابی بود دیدم. رفتم یه دونه موز خوردم اومدم دوباره خوابیدم، ادامه ی همون خواب قبلیه رو خواب دیدم. فقط با این فرق که مونا اومده بود تو خوابم و منو که تو یه ظرف بسته بندی شده بودم خریدو برد گذاشت تو یخچالشون. منم هرچی سعی میکنم داد و بیداد کنم که تو رو خدا منو نخور نمیشد و نمیشنید. فرداشم اومد منو برد گذاشت تو مایکرویو که بپزه که من از خواب پریدم وگرنه نمیدونم ادامه ی اون خواب به کچا میرسید!

...

this is for the most special one, sitting across oceans, getting older and older, yet same little angelic melpomene of all the times 

http://i10.tinypic.com/4m36yxv.jpg

he built the windows high
said it would last forever
he'd stare all night at the empty sky
to keep his thoughts together
to see the angel once again
...
 
داستان، داستان دختری بود که با هر کسی میخوابید و هر شبی از آغوشی به آغوشی میخزید
داستان، داستان دختری ست که یک شب، که درست مثل هرشب دیگری بود و مثل هیچ شب دیگری نمیتوانست باشد، عاشق یکی از هزاران تن خزنده ی روی بودنش شد.
عاشقی دخترک ها، کهنه قصه ایست که هر روز هزار بار و برای هزاران نفر تکرار میشود
و هر بار و برای هر کس تازه تر و پر رنگ تر از هر اتفاق دیگری در هر کجای دنیا رخ میدهد
شاید عاشق شدن یک لحظه نبود، ولی برای هر کدام از هزاران دختر هزاران قصه ی هزاران قصه گو، یک لحظه خواهد بود که چون برق گرفتنی دخترک میفهد عاشق است.
شاید هنگام برداشتن ابرو، وقتی که میان ابروهایش را میبرد
شاید هنگام نگاه کردن به آب برکه در یک شب تاریک و سرد
شاید هنگام دراز کشیدن روی برف
شاید هنگام نگاه کردن به دود و شمردن نخ های فرش کهنه و قرمز روی نیمکت
شاید هنگام نگاه کردن پسری که بغضش را کنار ساعت آفتابی فرو میخورد
شاید هنگام خواندن یک نامه
شاید هنگام نوشتن یک قصه
شاید در تنهایی دراز شب با شنیدن صدای یک آهنگ
شاید هنگام راه رفتن زیر باران نرم میان تابستان
شاید هنگام نگاه کردن قبر ساکت و متروک میان یک گورستان
شاید هم هنگام بسته شدن در اتاق هنگامی که مرد لباسش را میپوشد و دختر را ترک میکند

نه . داستان، داستان دختر هرجایی ای که عاشق میشود نیست
دختر نامه است
داستان، داستان نامه هایی است که نوشته میشوند
نامه های هر جایی
نامه های هرز
ولی ، نامه هایی که دیگر خوانده نمیشوند
نامه هایی که هرگز فرستاده نمیشوند
اما نوشته میشند و پرند از کلماتی که که با هر کسی میخوابید و هر شبی از آغوشی به آغوشی میخزند
کلمه هایی که پر از حرف های جنده شده ی هر روز هر کسند
کلمه های تکراری که هیچ وقت هنگام نوشته شدن تکراری نیستند
قصه هایی که تکراری ترینند و ساده ترین و واقعی ترین و غریب ترین

نامه هایی که دل به سنگریزه های جعبه ی قرمزشان بسته اند
قصه، قصه ی کلمه هایی ست که هیچ گاه گفته نشدند
و همیشه منتظر باقی ماندند
و دل به تاریکی جعبه و سنگ ها سپردند
و مردند
 
...
جعبه را باز میکنم
جعبه را میبندم
جعبه را نگاه میکنم
با جعبه حرف میزنم
برای جعبه مینویسم
و سنگریزه هایم را درونش میچینم
جعبه
کهنه و کهنه تر میشود
و من پیر و پیرتر

جعبه، تاوان توست، و همه ی باقیمانده ی زندگی من.
من؟
کدام من؟
 
...
گاهی تو زندگی آدم باید تاوان بده.
تاوان یه اتفاق. یه تصمیم. یه تردید.
شاید این تاوان به وسعت همه ی زندگی کردنت طول بکشه.
میفهمی؟
 
...
آمد و رفت
آمد و ماند
آمد و رفت ولی ماند
آمد و ماند ولی رفت
ساده است
همه چیز ساده است. خیلی ساده
کلمه ها، جمله ها، قصه ها، زندگی ها
من، تو، ما
آنقدر ساده که نه من هیچگاه گفتمت، نه تو هیچ وقت فهمیدی.

تولدی نزدیک است ...
 
...
 
خنک آن قماربازی که بباخت آنچه بودش، بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر
 
...
مردی به جرم خوابیدن با زنی ۱۱ سال پشت میله‌ها منتظر میماند تا هزاران سنگ سرش را بشکافند و نفسش را خاموش کنند. انتظار عجیبی‌ست، نه؟
و مردی به قضای روزگار ۱۱ سال زندگی هر روزش را با نام قاضی میگذراند و تمام خوشی دیروزش آن بود که حکم خدایش را به چنگ و دندان اجرا کرد و شب با لبخند سر به بالین میگذارد.
شبیه قصه‌ها میماند، آدمی عجیب است. از خشم من و تو هیچ بر نمی‌آید. باید قصه‌را خواند و جادوگر را منتظر ماند. همین.
...
 
...
روی کتاب
تصویر ساعت شنی‌ ست
می‌چرخم
دور خودم میچرخم
ثانیه هدر میدهم
برای نرفتن ...
...
اوج هجمه‌ی تمام احساسات ریز ریز شده‌ی سرکوب‌گرم این روزها خلاصه میشود در سکوت.
کلمه‌ها سزاوار جنگیدن نیستند. پیرمرد نگاهم کرد و گفت « فشنگ آخرت را در مشت بگیر ، محکم در دستانت فشارش بده، ولی در آبش بیانداز و برو »
 
 

http://i19.tinypic.com/5x6sbnr.jpg



قصد آن دارم که امشب مست مست ...

... 

چرا آدما اینقده خنگ شدن ؟!! نکنه من انتظارم زیادیه؟!! اصلاْ حال نمکنم دوستام معنی نگاهام رو نفهمنا . من خیلی وقتا سعی میکنم با نیگا کردنم حرف بزنم . یه نگاه ساکت میتونه یه دنیا حرف رو با خودش همراه داشته باشه !! چرا ملت نمیفهمن اینو ؟!! چرا داد زدن منو نمیشنون ؟!‌ چرا التماس کردن منو نمیفهمن ؟! چرا شاکی شدن منو نمیگیرن ؟!! هی اونوقت میپرسن چیه چرا اینجوری نیگا میکنی !! مثلاْ وقتی ...

...

تکراری (فریاد سکوت):
یک ساعت بدون آنکه یک کلمه حرف بزنم به روش نیگاه کردم .
فریاد کشید که آخه خفه شدم ! چرا حرفی نمی زنی ؟!
گفتم نشنیدی ؟!! .... برو !! ....

...


میترسم . خیلی میترسم.
از حماقت دوستا، از کوته فکری آدما، از تنهایی خودم، از این آینده ی گنگ و مبهم، از این هرچه ممکن، از گناه، از برداشت های بد مردم، از بیماری بابام، از غصه خوردن مامانم، از حال و روز داداشم، از خودم، از عاشق شدن، از یأس، از غرور، از نومیدی، از تنهایی، از کم آوردن، از کم آوردن، از کم آوردن ...

...

راستی هیچ میدونین امروز خورشید گرفته بود ؟!! هیچکی ازش نپرسید چرا ؟

پ.ن. اه اه اه .. چه لوس !!

...


نمدونم چرا ولی امروز از این گدا ها که چیز میز میفروشن یکیشون بهم گیر داد ٬ ولی من هیچی نخریدم !! یکی هم میخواست تو ماشین که بودم بهم گل بفروشه بازم نخریدم. حالا بگذریم از اونایی که گیر ندادن و من همینجوری از کنارشون رد شدم . الان نصف شبی یادش افتادم و از دست خودم خیلی شاکیم !! خیلی سنگدل شدم نه ؟!! یعنی من همونی هستم که یه وقتی عمری گدا از کنارم دست خالی بر نمیگشت ؟!! باز جای شکرش باقیه که الان افسوس میخورم که چرا اینجوری شدم ٬ میترسم یه روزی بیاد که صد تا گدا گشنه هم که ببینم عین خیالم نباشه ٬ هیچ وقت هم دچار این افسوس نشم . خلاصه سیاهی کم کم سراغ دل آدما میاد ...

...

خیلی سخته آدم نتونه احساسش رو توضیح بده نه‌ ؟ اونم درست وقتی که احتیاج داره !
به خودم میگم:‌ همیشه بدتری هم هست.
به خودم میگم: خوب که چی ؟!
به خودم می خندم.
دروغ چرا ! وقتی به هم گفت دلم که سوخت هیچی ٬ کلی هم حسودیم شد. تازه کلی هم گریه کردم.

...

آب میگه:

« تو بازی زندگی همه عروسکای خیمه شب بازی ان. هیچ عروسک گردانی وجود نداره، حتا کسایی که به ظاهر قدرتمندترین و تاثیرگذارترینها هستن هم بازیچه ان.»

وقتی آب یه چیزی میگه حتما راست میگه دیگه !!
باده ای بود و پناهی٬ که رسید از ره باد
گفت با من: چه نشستی که سحر بال گشاد
من و این ناله ی زار و من و این باد سحر
« آه اگر ناله ی زارم نرساند به تو باد‌ »
همیشه بدتری هم هست ...

 

http://i13.tinypic.com/521acua.jpg

I want to live, I want to give
I've been a miner for a heart of gold
It's these expressions I never give
That keep me searching for a heart of gold
And I'm getting old
Keeps me searching for a heart of gold
And I'm getting old

I've been to Hollywood, I've been to Redwood
I crossed the ocean for a heart of gold
I've been in my mind, it's such a fine line
That keeps me searching for a heart of gold
And I'm getting old
Keeps me searching for a heart of gold
And I'm getting old

Keep me searching for a heart of gold
You keep me searching for a heart of gold
And I'm getting old
I've been a miner for a heart of

 

 

 

http://i9.tinypic.com/63jnq04.jpg

 

I don't wanna hear the noises on TV
I don't want the salesmen coming after me
I don't wanna live in my father's house no more

I don't want it faster, I don't want it free
I don't wanna show you what they done to me
I don't wanna live in my father's house no more

I don't wanna choose black or blue
I don't wanna see what they done to you
I don't wanna live in my father's house no more

Because the tide is high
And it's rising still
And I don't wanna see it at my windowsill

I don't wanna give em my name and address
I don't wanna see what happens next
I don't wanna live in my father's house no more

I don't wanna live with my father's debt
You can't forgive what you can't forget
I don't wanna live in my father's house no more

I don't wanna fight in the holy war
I don't want the salesmen knocking at my door
I don't wanna live in America no more

Because the tide is high
And it's rising still
And I don't wanna see it at my windowsill

I don't wanna see it at my windowsill
I don't wanna see it at my windowsill
I don't wanna see it at my windowsill

MTV what have you done to me?
Save my soul, set me free
Set me free, what have you done to me?
I can't breathe, I can't see
World war three, when are you coming for me?
Been kicking up sparks to set the flames free
The windows are locked now, so what'll it be?
A house on fire or the rising sea?

Why is the night so still?
Why did I take the pill?
Because I don't wanna see it at my windowsill

I don't wanna see it at my windowsill
I don't wanna see it at my windowsill
I don't wanna see it at my windowsill

I don't wanna see it at my windowsill
(I don't wanna see it at my windowsill)
I don't wanna see it at my windowsill
(I don't wanna see it at my windowsill)
I don't wanna see it at my windowsill
(I don't wanna see it at my windowsill)

I don't wanna see it at my windowsill
(I don't wanna see it at my windowsill)
I don't wanna see it at my windowsill
(I don't wanna see it at my windowsill)
I don't wanna see it at my windowsill
(I don't wanna see it at my windowsill)

 http://i6.tinypic.com/5257ls2.jpg

 

از میان نامه های منتظر ...
- تصویر اول: اعتراف، شاید روی یک کاغذ بی خط
- تصویر دوم: خوشبختی احساس، یا شاید احساس خوشبختی
- تصویر سوم: شاید خداحافظی، شاید هم نه
- تصویر چهارم: شاید شراب، شاید مرگ، شاید سفر، شاید عشق
- تصویر پنجم: تیله ی آبی و جعبه ی قرمز
- تصویر ششم: ستاره های دور و بازی های نزدیک
- تصویر هفتم: شاید انتظار، شاید تو
- تصویر هشتم: پرده و شمع
- تصویر نهم: جنگل و ما
- تصویر دهم: سفر. همیشه سفر
- تصویر یازدهم: تب، بوس، مدرسه
- تصویر دوازده: مستی و گناه
- تصویر سیزده: گناه بدون مستی
- تصویر چهارده: بدون مستی، بدون گناه
- تصویر پانزده: پشت تو ، نقاشی من
- تصویر شانزده: جزیره

 
... 

ماریا دختر خشمگین و سردیست
با موهای بور
و انگشتانی کشیده که بوی سیگار میدهند
ماریا نمیداند انگشتانش برای پیانوزدن آفریده شده
ماریا فقیر نیست ، ولی برای زنده بودنش سختی میکشد
ماریا عاشق نیست
با هر مرد خشنی که بتواند تحقیرش کند میخوابد
و وقتی سنگینی دست های بیرحمشان را روی سینه هایش حس میکند سرش را می چرخاند و دنیا را وارونه نگاه میکند، و هیچ گاه دستانش را پشت کمر مرد قفل نمیکند.
و میداند درونش تاریک است
و نمیداند چرا از تاریکی میترسد
ماریا از دیوارها متنفر است
و عاشق سنگریزه های کنار خانه های مردم
و عاشق لباس سیاه گران مغازه ی خیابان سوم که دامنش صاف است و چین ندارد،
و میداند مانکن درون مغازه تنها دو بند سبک روی شانه هایش سنگینی میکند
و میتواند نگاه سرد مانکن سیاه پوش را بخواند
و در جواب سرش را برگرداند
ماریا دوستان زیادی ندارد
ماریا از بلندی میترسد
ولی عاشق مه کنار ساحل است
ماریا یک بار عاشق مردی شد که کنار ساحل با او خوابید
و او را به ماسه ها فشار داد
و دستانش را پیچاند
و او را بوسید
مرد مثل تمام مردهای دیگر زندگی ماریا او را تحقیر کرد
ولی ماریا عاشق شد
به بلندی رفت
چشمانش را بست
و تمام مردنش چند ثانیه بیشتر طول نکشید
بی آنکه بداند
انگشتانش
برای پیانو زدن آفریده شده بودند
و لباس مانکن سیاه پوش خیابان سوم
آن شب به فروش میرفت

 

...

فرض کنید ما همه موشیم.
بعد عضو انجمن حمایت از حقوق موشها هستیم
بعد داریم کمپین میکنیم که موشها هم بتونن از توالت آدما استفاده کنن
و میخوایم به آدما یاد بدیم که به موشها احترام بذارن
چون ما کوچولو ایم و وقتی ما داریم جیش میکنیم یه هو از اون بالا جیش آدما نریزه رو سرمون
کلا ما خیلی موشهای متمدنی هستیم
بالاخره آدما رو آدم میکنیم.

حالا اگه تونستین این فرض رو با موفقیت بکنین، عرض میکنم خدمتون که ماهیمون این فرضتون رو خواب دیدن (با جزییات کافی!).
حالا شما برین به خوابای من بخندین.

همهمون دیوونه ایم.
به قران!

 

 ...

ماهی قرمز آسمونی محله مون٬
که بهتین و قشنگ‌ترین ماهی قرمز آسمون همه ی محله هاست٬
تولدش مبارک :*

http://i13.tinypic.com/5y96s60.jpg

...

میشینی
پیانو میزنی
مست میشی
همونجا رو صندلی خوابت می‌بره
خواب آبی خالی می‌بینی
خالیه خالیه خالی

 

...

شاید مردی که تازه ازدواج میکند.
و شاید مردی که در را میبندد و تکیه به در میدهد و دختر را کنار پنجره نگاه میکند.
و شاید مردی که در آن اولین شب هزار بار زیر گوش دختر میگوید دوستش دارد
و شاید دختری که با هزارمین بار مرد را باور میکند و عاشق میشود
و شاید مردی که نمیداند طلسم هزار برای باور کردن خودش بود یا عاشق کردن دختر
کسی چه میداند که دیوار های شیشه ای تا چه اندازه بلند است.
کسی نمیبند.
آرام باش. مترسک مزرعه تنها به باد میخندد.

...

 

یه گوشه تو کافه میشینم. یه اتاق داره٬ که وسطش یه دیواره بین دو طرف کافه. دیواره پنجره داره٬ پنجره‌های چوبی و بزرگ. کنار پنچره به آهنگ گوش میدم و توی پنجره رو نگاه میکنم. عکس آدما میفته توی پنجره٬ شبیه یه آینه‌ ای که تصویرا را کمرنگ میکنه و رو هم مندازه. هیچی نمیشنوم از حرفای دور و برم٬ فقط یه سری تصویر میبینم ٬ یه سری صورت ٬ هر کدوم با یه زاویه٬ و نمیتونم تشخیص بدم کدوم صورت واقعیه و کدوم غیر واقعی. همه چیز تو هم فرو رفته و شبیه عکس میمونه. و هر عکسی و هر تصویری به معنی یه دنیا به بزرگی یا شایدم کوچیکی دنیای منه.

بیشتر که نگاه میکنم توی پنجره‌ی شیشه‌ای٬ نگاهم از بعصی صورتا رد میشه ٬ میفهمم که اونها تصویر بودن . ... همه چیز نرم و ساکته. و مردمی که توی ساعت دیواری بزرگی زندگی میکنن و دنبال عقربه میگردن تا شاید عشق بازی میان لطظه های زندگیشون رو بین عقربه های ساعت طولانی تر کنن.

و شاید مردمی که برای زنده بودن، جون میدن و شاید تصویرهایی که واقعی تر از آینه ی آدمهای واقعی هستن ...

...

میگن دیشب تصادف کرد. بعد مرد. بعدهم خاکش کردن.
من ؟ من رفتم بیرون . من به صداها گوش کردم. صدای باد، صدای ماشینا، صدای پرنده ها، و صدای برگ خشکی که روی آسفالت تکون میخورد و میلغزید و جلو میرفت.
به معنی اسمایی که واسه وبلاگاش انتخاب کرده بود فکر میکنم.
درست مثل وقتی که تو میدون جنگ واستاده باشی ، یه خمپاره بخوره کنارت و برای یه لحظه به صداش دقت کنی. پلک بزنی و بعد دیگه هیچ چی نشنوی. از صداش کر شی و چشمات رو باز کنی و میدون جنگ رو دوباره نگاه کنی.
ولی دیگه هیچی نشنوی.
همون میدون. همون جنگ. فقط ساکت.
ترس سردیه.

"گاهی اوقات، واقعیت اونقدر بهت نزدیکه که تا از روت رد نشه، حضورش رو احساس نمیکنی ..."

... واقعیت؟

 White Rabbit

http://i14.tinypic.com/3z1d3pj.jpg

One pill makes you larger, and one pill makes you small
And the ones that mother gives you, don't do anything at all

Go ask Alice, when she's ten feet tall
And if you go chasing rabbits, and you know you're going to fall
Tell 'em a hookah-smoking caterpillar has given you the call

It called Alice when she was just small
When the men on the chessboard get up and tell you where to go
And you've just had some kind of mushroom, and your mind is moving low

Go ask Alice, I think she'll know
When logic and proportion have fallen sloppy dead
And the white knight is talking backwardsAnd the red queen's "Off with her head!"
Remember what the dormouse said
Feed your head, feed your head

 

 

I Am A Man Of Constant Sorrow

 http://i13.tinypic.com/49kxbv5.jpg


 

In constant sorrow all through his days!

I am a man of constant sorrow,
I've seen trouble all my days.
I bid farewell to old Kentucky,
The place where I was born and raised.

The place where he was born and raised!

For six long years,
I've been in trouble.
no pleasure here,
on earth I've found.

For in this world,
I'm bound to ramble,
I have no friends to help me now.

He has no friends to help him now!

It's fare thee well,
my old true lover,
I ne'er expect to see you again.

For I'm bound to ride,
that Northern Railroad,
Perhaps I'll die upon this train.

Perhaps he'll die upon this train!

You can bury me in some deep Valley,
For many years, there I may lay.
Then you may learn to love another
while I am sleeping in my grave

While he is sleeping in his grave!

Maybe your friends think I'm just a stranger,
My face you'll never see no more.
But, there is one promise that is given,
I'll meet you on God's golden shore.

He'll meet you on God's golden shore!
 
 
 
 
 
آقای الف نگاهی به به آقای ب انداخت و گفت: من بازی رو یادم رفته. الان من زندانیم یا زندان بان؟
آقای ب در حالیکه هنوز توی آینه رو نگاه میکرد به آقای ب گفت: من فقط نقش خودم را بازی میکنم، همان آقای الف را.
آقای الف نگاهی به آقای آینه انداخت و با خودش گفت: پس من هم زندانیم هم زندان بان.
سپس آهی کشید و به مارمولک کنار دیوار نگاهی انداخت و هرگز نترسید.
او میدانست ساعت دو نزدیک است.
 
 
...
 
 
شعری نو برای جنیفر ، یا چگونه در یک شب غیر بارانی من دوباره عاشق شدم.

من،
پشت فرسنگها و فرسنگها مزرعه و مرز
میان دشت ها و کوه ها
توی شهری دور و در به داغون
با تو حرف دارم جنیفر
بگذار بگویم و بسرایم برایت
آخر هر چه باشد
تو میفهمی و دیگران نمیفهمند
بگذار خودمانی تر بگویم
من،
من،
من لامبورگینی میخوام
من زن میخوام
من لامبورگینی میخوام چون زن میخوام
شایدم جون زن میخوام لامبورگینی میخوام
من گاومو میخوام
من مزرعه مو میخوام
من آمپولمو میخوام
در یک روز سرد
در یک روز خیلی خیلی سرد
و حتی سرد تر
من
دروغ گفتم
من نه لامبورگینی میخوام
نه زن میخوام
نه مزرعمو میخوام نه آمپولمو
و چه که خوب سروده است شاعر شیرین سخن زبان پارسی لس آنجلسی
آنگاه که میگوید:

من تو رو میخوام تو رو میخوام اونا رو نمیخوام
اینا ...


قربانت
 شاعری فقیر


پ.ن. من گاومم میخوام
 
 
...
 
 
 
از این بالا اون پایین چقدر دوره!
دیدی واسه نقاشی کشیدن باید نردبون بذاری بری بالا؟
به نظر من باید واسه کناره نردبونا یه چیزی اختراع کنن که اون بالا کاسه ی رنگتو بهش آویزون کنی هی مجبور نشی بری پایین و برگردی بالا
این یه نقاشی ساده ست. ولی بس که تو آسموناست آدم فک میکنه داره شق القمر میکنه
اصلا چرا دیوارای غار اینقدر بلنده؟
به نظر من اصلا بهتره علم و تکنولوژی پیشرفت کنه که ما دیگه این مشکلات رو هم نداشته باشیم.
این جوری واسه گوجه فرنگی هم بهتره.
هیچ کی هم غورباغه نمیشه
اگه هم شد بهتر از اینه که موکت تنش کنه بهش بگه دامن و بیاد چایی بریزه.

نقاشی کنین
دیوارای دورتون رو نقاشی کنین. فقط یادتون نره قلمو رو زیر نردبون جا نذارین هر دفه.
دیواراتونو نقاشی کنین شاید یه روزی به سقف رسیدین.
منم میام.
بریم.

پ.ن. دختر من رفته عضو گنگ های معلوم الحال شده تو خیابون شلاق میگیره دستش. اسمشو گذاشته هوی (شایدم هویی). میگه میخوام اصالت خانوادگیمونو نشون بدم. یکی نیست بهش بگه تو اول خانواده ت رو ثابت کن بعد در مورد اصالت نطق کن. .
 
 
...
 
دیوارای غار بو میده.
این همه نقاشی رو کی اینجا کشیده؟
چه همه چی اینقده تو غار سکسیه.
حتی بوی گندش.
ترسناکه.
دیگه دوسش ندارم.
ترسناک خوبیه ولی دیگه دوسش ندارم.
برو
برو
دور شو
مثلا .. برو اون ور غار
یا اصلا غار بغلی
فقط دور شو
به نقاشیای منم دست نزن.