-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1391 22:57
Turnaround, every now and then I get a little bit lonely and you’re never coming round Turnaround, every now and then I get a little bit tired of listening to the sound of my tears Turnaround, every now and then I get a little bit nervous that the best of all the years have gone by Turnaround, every now and then I get...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 مهرماه سال 1390 11:28
۱. مدتیه احساس میکنم به یائسگی نوشتن دچار شدم. نه وبلاگ نوشتنم میاد نه نقد نوشتنم میاد و نه داستان. اول فکر می کردم به خاطر گرفتاری های مختلفه ولی دیدم ربطی به اون نداره. حالا نمیدونم این وضع چقدر طول بکشه. 2. این سر سیم شارژر موبایل کنده شده حالا باید خودم بگیرمش دستم و جلوی دو تیکه فلز موبایل نگهش دارم تا الکترونا...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 تیرماه سال 1390 19:15
... خیلی بده که صدای آدما رو وقتی عوض میشه بفهمی. خیلی.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 مردادماه سال 1389 21:22
یه منهای یک زیر یه رادیکال ... خیلی خوشگله نه ؟ دوسش دارم. بهش میگن تعریف نشده. هنوزم دلم میخواد آمیب بودم . ولی فکر کنم اگه آمیب بودم حتما عاشق زرافهها میشدم . دوستی آش دهنسوزی نیست ! مرده از زنده همیشه هر آن ٬ در جهان بیشتر است ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 تیرماه سال 1389 22:05
وفا به قیمت جان هم نمی شود پیدا ! سخته وقتی که تو فقط ۱۰ تا تقصیر داری ولی برای آرامش و دلداری دادن به بقیه ۱۰۰ تا تقصیر رو به گردن میگیری . سخت تر هم وقتی که میدونی تا آخر عمرت تو رو به خاطر تقصیری که به گردن گرفتی نزدیک ترین کسات ملامت میکنند. کلاْ این روزا زندگی خیلی سخته چون خیلی حرفا هست که رو هم تلنبار شده ولی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 22:07
بابا آب داد* *بابا نان داد* *بابا فقط آب داد و نان داد، مامان عشق داد* *بابا گول شیطان را خورد و شناسنامه اش چند بار پر شد. پر شد، خالی شد* *خالی نشد.خط خورد. زن ها خط خوردند، مادر ها خط خوردند* *دخترها زن شدند، زن ها مادر شدند و خط خوردند* *و بابا چون حق دارد، آب می دهد. نان می دهد.* *مامان، زوجه* *مامان، ضعیفه*...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 خردادماه سال 1389 17:43
صدای نفس نفس و بغضی از تحولات تحوع آور برای عشقی چرکین و مسدود و لحدی پوک برای تعصب سرهای سیمانی و تعلقاتی که در قاب منفور ندانستنی ها به خاک نشست تا سبز شدن رابطه ها را درک کند و زبان اینک از نیام فرسودگی شعله ای تازه در بر می گرفت تا انگشتان نخ نما طرحی تازه از این ابتلاء درد قدیمی به تصویر کشد تصویری از جواب مبهم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 خردادماه سال 1389 19:45
‹‹وقتی که حقیقت آزاد نیست آزادی حقیقت ندارد*›› وقتی که فهمیدی چقدر حقیری تازه داری کم کم خودتو می شناسی وقتی ..وقتی که چیزی و از دست می دی.. تازه می فهمی که چقدر دوستش داشتی وقتی چشمانی رو بسته توی خاک می گذاری تازه می فهمی چقدر چشمای بازش و دوست داشتی وقتی تو هوای گرم ؛ دستات سرد سرد هست تازه می فهمی که روزای سرد چرا...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 خردادماه سال 1389 21:51
سال ها پیش عاشق نبودم مرد یاس و شقایق نبودم کلبه ام را کسی در نمی زد سهره ای از دل ام پر نمی زد من که دیوانه ای مست بودم کوچه در کوچه بن بست بودم روح من بهت مبهوت ها بود قلب من شهر تابوت ها بود سال ها خالی از حرف بودم چون زمستان بی برف بودم مثل آیینه بی غل و غش بود قلب من استوای عطش بود هیچ کس دل نشان ام نمی داد هیچ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1389 13:45
به مهره هایم، مهره غرور را اضافه کردم تا ستون فقراتم هرگز خم نشود که... بی تکیه گاه گام برداشتن موهبتی است برای تمام فرداها
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1389 14:12
I Miss You On our Special daY I Miss You When i m Not I Miss You When I think Of the distance between .us 00:00 ۱۵اردیبهشت ؟؟؟؟ ۱۳ تولدم مبارک
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1389 19:39
دراز می کشین روبروی هم، صورت به صورت، سرشو میذاری روی شونهت، یکمی پایین تر از گودی گردن، یه جوری که دستتو که یکمی خم کنی بتونی راحته راحت با موهاش بازی کنی، با اون دستت با موهاش باید بازی کنی که از زیر گردنش رد کردی، اون یکی دستت رو هم حلقه می کنی دور کمرش ... دست تو ٬ سرده سرد ... تن اون ... داغه داغ .. حالا هر...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 اردیبهشتماه سال 1389 13:35
خب جاها عوض حالا تو مست میشی من نشستم و نیگات میکنم و تو سرت رو میبری عقب و یه جرعهی دیگه قورت میدی و من فقط نگا میکنم فقط. نمیخندم آروم نگا میکنم و به شومینه تکیه میدم و تو بر میگردی تو چشمای من نگا میکنی و یه جرعهی دیگه و هر بار سرت رو میدی عقب گردنت معلوم میشه و من نگا میکنم. حالا تو مستی و من نه. من فقط نگا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1389 12:43
خفه شو و ساکت باش دیگه برام مهم نیست هیچ چیز غیرتم مرد میان لاشه این ادم ها تو از پنج سکس پارتی تو یک هفته در تهران حرف می زنی؟ دیگر فراموش کردم خودم را تا ارام گیرم تا بتوانم در میان شما زندگی کنم.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 فروردینماه سال 1389 12:31
یه چیزی بگم !؟ یه چیزی کمه یه چیزی نیست یه چیزی گم شده یه جای کار می لنگه همه چی یه جور دیگه ست.. خیلی وقته که نصفه شب از خواب بیدارم نکردی خیلی وقته که وسط یه فیلم باحال ، نگفتی که بخوابیم خیلی وقته که توی یه موقعیتِ حساس سر کار بهم زنگ نزدی که دلم تنگ شده میخوام صداتو بشنو م خیلی وقته که وسط راه توی اتوبان، نگفتی که...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 فروردینماه سال 1389 00:20
یکی بود یکی نبود یه دختری بود یه دختر کوچولو یه دختره خیلی خیلی کوچولو اونقده کوچولو که وقتی مامانش دعواش میکرد میرفت تو کمدش قایم میشد درش و میبست .. کمدشم تاریک بود ٬ اینم از تاریکیش میترسید ٬ پاهاش رو جمع میکرد تو بغلش و گریه میکرد . بعد این دختره قصه ی ما عاشقه باباش بود ٬ همیشه با خودش فکر میکرد که وقتی باباش...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 فروردینماه سال 1389 11:44
یه دختری بود با انگشتای بلند و کشیده با یه حلقه ی نقره ایه ساده توی انگشت انگشتریه دست راستش که این حلقه البته گرد نبود٬ کناره هاش یه جورایی تیز بود یه جور حلقه ی مربعی که همیشه موقعه کشتی این تیزیش میرفت توی انگشت کوچیکش و دختره میگفت آخ که این حلقه هه وقتی میرفت توی انگشتش یکمی بهش گشاد بود و آزاد میتونست حرکت کنه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 فروردینماه سال 1389 16:48
یه بچه ای بود یه بچه ی کوچولوی خیلی کوچولو یه دختری که عشقه من بود دیدی بچه هارو؟ ازینا که تپل اند بعدش تنشون پفکیه، دستتو بذاری روی پوستشون و فشار بدی جای انگشتات قرمز میشه و سریع دوباره ولی پف می کنه و میاد بالا ازینا که تنشون نرمه نرمه، سفید و صاف، بدون جای یه دونه لک یا زخم ازینا که دستشونو که تکون میدن مچشون یه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 فروردینماه سال 1389 17:40
هی دختره گوش کن، برو بشین روی تخت لحافو مچاله کن توی بغلت محکم سرتو فرو کن توی لحاف و شروع کن به گریه کردن بعد اگه خواست بغلت کنه موقعه گریه هم بهش بگو به من دست نزن بعدش اون میاد پشتت میشینه تکیه شو میده به دیوار و تو رو میکشه سمت خودش دستاشو از پشت دور کمرت محکم حلقه میکنه سرت را از رو لحاف برمیداره و میذاره رو شونه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 فروردینماه سال 1389 21:44
من میخوام بزنمت، خوب؟ من باید بزنمت، بازم خوب؟ ولی اگه تو توی چشمای من نگاه کنی همینجوری که من نمیتونم بزنمت که آخه ببین تو زمینو نگاه می کنی تو میری میشینی اون گوشه، هیچی هم نمیگی، منو هم نگاه نمی کنی، اگه هم داری گریه می کنی باید بی صدا گریه کنی، صورتتو هم یه جوری بگیری که من اشکاتو نبینم، وگرنه که من نمیتونم بزنمت...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 فروردینماه سال 1389 12:06
ما یه بازی جدید شروع کردیم . یه بازی عاشقونه . یه بازی خوب و قشنگ . خسته بودیم ٬ میخواستیم کوچیک بشیم ٬ پاک بشیم ٬ ساده باشیم ٬ دلمون خواست دوباره عاشق باشیم ٬ مثل بچهها ... پس ... دیروز یه هفتتیر خریدیم ٬ با سه تا فشنگ که دوتاش قلابیه ولی یکیش واقعی . بازیمونم سادهست . یکی از فشنگا رو من میذارم تو هفتتیرمون...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 فروردینماه سال 1389 00:49
دیشب خوابتو دیدم آسمون شب بود ٬ اما ستارههای عجیبی داشت و ابرای عجیبتری نمیتونم درست بگم چه شکلی بود ٬ شب که بود٬ نور ماه ریخته بود تو آسمون روی ابرا یه اطلس درست کرده بود ٬ بعد روی اون اطلس ستارهها منجق دوزی شده بودن انگاری . سه تا ستارهی «کمربند شکاری» یه جور جالبی چشمک میزدن ٬ من سبک بودم خیلی. همممممم ... به...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 فروردینماه سال 1389 23:15
جلوی پیانو میشینم و چشمامو میبندم. صدای باد میاد.. ( دوست دارم ش ی و ا ) کاش میشد نزارم بری یه روز یه آدمی به بزرگیه دوست داشتنت پیدا میکنی با یه حجم خالیه خیلی زیاد که هرچقدر دوستش داشته باشی پر نشه من میدونم با بوی یه عطر قرمز آسمونی می دونی دلم چی می خواد اینکه گوشه نیمکت کنار زمین بازی پارک دست به سینه بشینم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 فروردینماه سال 1389 17:15
هر آدمی یه قدی بزرگه یه قد خاصی که بیشتر ازون نمیتونه کش بیاد و بزرگتر بشه آدما وقتی همدیگه رو دوست دارن،همو محدود میکنن، میگیرنش تو چنگشون، برای خودشون، همهت رو میخوان، همهی همهت، عین سایه میافتن روی همهت و تاریکت میکنن، که یهویی نبیندت یکی دیگه و بخوادت تو رو برای خودش هر آدمی یه قدی بزرگه، به...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 فروردینماه سال 1389 19:04
میدونی که هنوزم صدات تو گوشمه ؟ اگه بازم دوباره یه لیوان نیمه پر گذاشتن جلوم گفتن این پره یا خالیه اول برش میدارم تا قطرهی آخرش رو میخورم بعد میذارم جلوشون میگم خالیه خالیه خااااالییییییییییییییییییه
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 فروردینماه سال 1389 16:49
کوتاه شدن قامت دل دلتنگی ست ..
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 فروردینماه سال 1389 15:13
فکرش رو بکن ۲۹ سال دیگه ٬ روی مبل خونهت که هیچ کدوم اتاقاش هم رنگ آبی و نقش موج نداره نشستی ابروهات هم سفید شده کلی هم چین و چروک رو پیشونیته نفست هم به زور در میاد ۵ دقیقهای میشه که داری فکر میکنی و به اون نقطهی تاریک و خیلی دور نگاه میکنی آره فقط ۵ دقیقهشده ولی دخترت میاد بدون اینکه هیچی بگه گونهی سفت و زبرت رو...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 فروردینماه سال 1389 00:02
دیدی بهت زنگ میزنه، صدات پشت تلفن میلرزه، میدونه چقدر دلت تنگ شده براش، الآن دلت میخواد بغلش کنی، بعد تو الکی ادای آدمای شادو درمیاری و می خندی و چرت و پرت میگی، بعد خودتم میدونی که اون میدونه تو خیلی بیشتر از لرزشی که تو صدات بود الآن دلت میخواد گریه کنی،اون میگه دیگه به این خط زنگ نزن ! تو حستو قورت میدی بعد میگی ،...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 فروردینماه سال 1389 23:02
HAPPY NEW YEAR For All Nations Persian , Kurd , Turk , Loor , Baluch , Tajik , afghan and More .....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 بهمنماه سال 1388 15:09
my dewy-eyed disney bride what has tried ?swapping your blood with formaldehyde ?monsters !whiskey-plied voices cried fratricide Jesus don't you know that you coulda died with the monsters what talk monsters what walk the earth she's got red lipstick and a bright pair of shoes knee high socks what to cover a bruise...