به خودم میگم: همیشه بدتری هم هست.
به خودم میگم: خوب که چی ؟!
به خودم می خندم.
دروغ چرا ! وقتی به هم گفت دلم که سوخت هیچی ٬ کلی هم حسودیم شد. تازه کلی هم گریه کردم.چرا آدما اینقده خنگ شدن ؟!! نکنه من انتظارم زیادیه؟!! اصلاْ حال نمکنم دوستام معنی نگاهام رو نفهمنا . من خیلی وقتا سعی میکنم با نیگا کردنم حرف بزنم . یه نگاه ساکت میتونه یه دنیا حرف رو با خودش همراه داشته باشه !! چرا ملت نمیفهمن اینو ؟!! چرا داد زدن منو نمیشنون ؟! چرا التماس کردن منو نمیفهمن ؟! چرا شاکی شدن منو نمیگیرن ؟!! هی اونوقت میپرسن چیه چرا اینجوری نیگا میکنی !! مثلاْ وقتی ...
تکراری (فریاد سکوت):
یک ساعت بدون آنکه یک کلمه حرف بزنم به روش نیگاه کردم .
فریاد کشید که آخه خفه شدم ! چرا حرفی نمی زنی ؟!
گفتم نشنیدی ؟!! .... برو !! ....
میترسم . خیلی میترسم.
از حماقت دوستا، از کوته فکری آدما، از تنهایی خودم، از این آینده ی گنگ و مبهم، از این هرچه ممکن، از گناه، از برداشت های بد مردم، از بیماری بابام، از غصه خوردن مامانم، از حال و روز داداشم، از خودم، از عاشق شدن، از یأس، از غرور، از نومیدی، از تنهایی، از کم آوردن، از کم آوردن، از کم آوردن ...
وقتی این شعر رو خوندم یه جوری شدم ٬ بعد هر چقدر سعی کردم بگم چه جوری شدم نشد که نشد. فقط میدونم یه جور عجیبی شدم !! شما هم بخونیدش شاید شما هم یه جوری شدید !!
ما مردگان دویست سال بعد
دور هم نشستیم
با دعوتی رسمی
به صرف چای وشربت وشیرینی
و حراج معلومات
و چقدر کف زدیم
پیش رو برای خودمان
پشت سر برای هم
ما مردگان دویست سال بعد...
آن روز با تو بودم
امروز بی توام
آن روز که با تو بودم
بی تو بودم
امروز که بی توام
با توام
This is the end
Beautiful friend
This is the end
My only friend, the end
Of our elaborate plans, the end
Of everything that stands, the end
No safety or surprise, the end
I’ll never look into your eyes...again
Can you picture what will be
So limitless and free
Desperately in need...of some...stranger’s hand
In a...desperate land
Lost in a roman...wilderness of pain
And all the children are insane
All the children are insane
Waiting for the summer rain, yeah
There’s danger on the edge of town
Ride the king’s highway, baby
Weird scenes inside the gold mine
Ride the highway west, baby
Ride the snake, ride the snake
To the lake, the ancient lake, baby
The snake is long, seven miles
Ride the snake...he’s old, and his skin is cold
The west is the best
The west is the best
Get here, and we’ll do the rest
The blue bus is callin’ us
The blue bus is callin’ us
Driver, where you taken’ us
The killer awoke before dawn, he put his boots on
He took a face from the ancient gallery
And he walked on down the hall
He went into the room where his sister lived, and...then he
Paid a visit to his brother, and then he
He walked on down the hall, and
And he came to a door...and he looked inside
Father, yes son, I want to kill you
Mother...i want to...fuck you
C’mon baby, take a chance with us
C’mon baby, take a chance with us
C’mon baby, take a chance with us
And meet me at the back of the blue bus
Doin’ a blue rock
On a blue bus
Doin’ a blue rock
C’mon, yeah
Kill, kill, kill, kill, kill, kill
This is the end
Beautiful friend
This is the end
My only friend, the end
It hurts to set you free
But you’ll never follow me
The end of laughter and soft lies
The end of nights we tried to die
This is the end
Email:the_sea_in_me1983@yahoo.com
خواب دیدم مردم ... رفتم بهشت .
خوشم اومد ٬ فکر کنم دوسش داشتم . ولی هیچکی اونجا نبود ... نه آشنا نه غریبه ... چرا ؟!
یه بار دیگه ببینم یکی برگشته به یه نفر دیگه میگه من تو رو درک میکنم ٬ یا بگه میفهمم چی
میگی یا بگه آره حست میکنم یا ... به خدا خفش میکنم.
اگه بازم دوباره یه لیوان نیمه پر گذاشتن جلوم گفتن این پره یا خالیه اول برش میدارم تا قطرهی آخرش رو میخورم بعد میذارم جلوشون میگم خالیه خالیه خااااالییییییییییییییییییه
یه منهای یک زیر یه رادیکال ... خیلی خوشگله نه ؟ دوسش دارم. بهش میگن تعریف نشده.
هنوزم دلم میخواد آمیب بودم . ولی فکر کنم اگه آمیب بودم حتما عاشق زرافهها میشدم .
دوستی آش دهنسوزی نیست !
مرده از زنده همیشه هر آن ٬
در جهان بیشتر است ...
آره خب منم همیشه دلم میخواست بدونم چرا عموجغد شاخدار ٬ بنل رو آخرش نخورد ؟! جدی چرا ؟
بی منطقی هم یه جور منطقه، یعنی منطقه خودشو داره از اون طرف هم منطق آخره بی منطقیه چون هیچی تو دنیا منطقی نیست. پس وقتی به اوجه منطقت میرسی و میگی هیچی منطقی نیست یعنی تازه منطقی شدی چون اگه منطقی نبودی فکر میکردی همه چی منطقیه و باید با منطقه خودت جور در بیاد، یعنی چی؟ یعنی نهایته منطق! ولی تا زمانی که منطقت، منطقه دو دو تا، چهارتایی ه و فکر میکنی که آخره منطقی یعنی در اوجه بی منطقی داری سیر و سیاحت میکنی. میگی نه؟ بشین سر انگشتی یه حساب بکن ببین حرفه من منطقیه یا نه.
فهمیدن همیشه یک سوءِ تفاهم است !
من هک نشدما ... نمدونم چرا درست وقتی که فکر میکنی خیلی دیوونه شدی ... دندونای عقلت در میان !
خب ؟
... میدونی که هنوزم صدات تو گوشمه ؟
.
.
وقتی زمان مبهم باقی مانده از بودنم را بر آنچه که از درون می خواهم تقسیم می کنم ؛ نتیجه ای که در جلوی خط کسری قرارمی گیرد آنقدر کوچک است که می توان از آن چشم پوشید. و چه ناعادلانه می نماید این بودنم در برابر زمان اندکم .... سرعت ... سرعتم هر چقدر هم که زباد باشد باز جا خواهم ماند ...
« شتاب : سرعت به زمان . » ... تو گفتی ؛ در آن روزهای سرد خاکستری .
امروز ها که می گذرد... امروزهای سخت ... امروزهای خوب ؛امروز های لازم ؛امروزهای مقدر ... تو « شتاب »
را نه توضیح می دهی ؛ که زندگی می کنی ...
نه در گوشه ی سنگی ی حیاط مدرسه ... در بستر رونده ی بودنت ... و شایدهم نبودنت ... و نه گفتنی برای دقیقههای قبل از امتحان .. که گفتنی برای من -تو -ی ایستاده در آستانه ... چه مهم می نماید بودنت ... و نبودنت ...
چگونه می شود بدون معجزه ؛بدون یک جهش
دیوانه وار ... آن کسر مساوی صفر را معکوس کرد ؟
و آدمها ...
رفتند و روز تمام شد
و شب شد.
و شب ساکت است،
و تاریک است
و آرام است ...
... و گنجشک ... .. ...... آرام در آسمان بیستاره ... فراموش ... دور ...
... و گنجشکها ... همه میمیرند.
چشمام رو میبندم ... حالا همینجوری که چشمام رو بستهم چشمام رو باز میکنم .. نیگاش میکنم .کودک من دارد میخندد ... ٬ ساده ٬ معصوم ٬ آرام ... میخندد .... و پس از هر اشکی لبخندی ... و پس از هر لبخندی اشکی ...
دستام رو باز میکنم و میذارم جلوم و خیره دنبال خط عمر میگردم ....
الان دارم احساس میکنم باید یه مدت تو همه چیز تجدید نظر کنم تا بشم دوباره همونی که بودم همونی که نوشتم : « نه !! مردن هرگز به تلخیِ فراموشیِ یک بودن نیست »
هنوزم دارم فکر میکنم که زندگی چقدش واقعیه ؟ نمیشه همهش یه قصه باشه ؟ از اونا که مامانبزرگا شب واسهمون تعریف میکردن و بعد ما باهاش خوابمون میبرد ...
بدبختی اینه که درسته که فقط صد سال اولش سخته ، ولی لامصب این صد سال خیلی سخته ، یعنی زیادی سخته. حسابشم دیگه از دستم در رفته نمدونم الان چند سال مونده این صد سال لعنتی تموم بشه .
یه بازی ٬ یه بازی قدیمی ! بازیی که یه موقعی بهش عادت میکنیم ٬ میبریم، میبازیم. بیشتر میبازیم. ناراحت میشیم، پشیمون میشیم. بعد پشیمون میشیم که پشیمون شدیم ٬ بعد میفهمیم که باختن خودش جزو قانونهای بازی بود. دوباره بازی میکنیم . دوباره زندگی میکنیم ٬ دوباره تاس میندازیم ٬ جفت میاریم ٬ تاس میریزیم ٬ بازی میکنیم ٬ بازی میخوریم ٬ رکورد میزنیم ٬ رکورد میخوریم ٬ میخندیم ٬ گریه میکنیم ... دور میشیم ٬ نزدیک میشیم ٬ باز میشیم ... بسته میشیم
« خیلی وقتا زندگیامون شبیه یه یه خوابایی میمونن که بعد یه مدت که بیدار میشیم اولش یه کمش یادمونه ٬ بعد یه مدت هرچی فکر میکنیم دیگه یادمون نمیاد ... ولی مزهش زیز زبونمون هست هنوز ... حیف که آدما زود خواباشون رو فراموش میکنن. آدمای توی خواب هم فراموش میشن ... حیف ... حیف ... » ... الان دارم فکر میکنم که خیلی وقتا داری خیلی ساده زندگی میکنی بعد یه هو احساس میکنی همه چیز رو قبلاً یه جایی دیدی ! همه اتفاقا تکرارین ٬ همه چی آشناست ... بعد کمکم میفهمی که آره ٬ قبلاً خواب این زندگی رو دیده بودی ... قبلاً با این آدما زندگی کرده بودی . حتی اگه خیلی چیزا رو فراموش کرده باشی ٬ چه به خاطر سختیشون ٬ چه به خاطر تلخیشون ٬ چه به خاطر قدیمی بودنشون ٬ بازم یه روزی همه چی تکرار میشه . زندگی همهشه داره تکرار میشه . قیافهش خیلی وقتا عوض میشه ٬ خیلی وقتا قیافهش هم عوض نمیشه .. همه چی تکراریه ٬ فقط نباید فراموش کنیم ...
وقتی میخوای روی آب بخوابی نباید دست و پا بزنی .. تکون نخور ... یادت باشه برای اینکه روی آب بمونی باید سعی نکنی روی آب بمونی ! ... اگه سعی کنی خودتو رو آب نیگه داری ٬ آب میاد روت تو میری زیر ... غرق میشی ! اگه سعی کنی روی آب بمونی نمیتونی روی آب بمونی ... اگه سعی نکنی روی آب بمونی ... حالا به من بگو ببینم ... تو عاشقی؟
دیدی بعضی وقتا همهی دکمههای کیبورد رو شبیه دیلیت میبینی ؟ حالا اگه از همهی شواهد و قرائن هم بگذریم بازم آمار احتمال میتونه ثابت کنه که من تا چند روز دیگه خیلی قاطی میکنم ٬ وقتشه که یه کم مرحوم شیم نه ؟ هرچی باشه بارباپاپا هم لامصب دیگه عوض نمیشه . پروفسور بالتازال هم مرد. وتووتو هم موبایلش آنتن نمیده ...
دلم کسی رو میخواد که توضیح نخواد
که حس نکنم باید توضیح بدم
باید توضیح بدم و اونم نفهمه
کسی که خودم بخوام توضیح بدم بهش
چون میدونم میفهمه و واسه همینم میخوام حرف بزنم
کسی که حرف بزنه و منتظر نشه من چیزی بگم
و مطمئن باشه من دارم حرفش رو گوش میکنم
کسی که نگران کم شدن فاصلهم نباشم
کسی که به رویاهام شک نکنه
کسی که وقتی پاش باز میشه به رویاهام نترسه و شک نکنه
کسی که تلخ بودن رو دوست داشته باشه
کسی که مزهی تلخی منو به اندازهی باقی مزههام دوست داشته باشه
کسی که سرد باشه کسی که بتونه سرش رو بذاره کنارت رو زمین و تو حس کنی کنارت بودن رو حس میکنه