دیدی بهت زنگ میزنه، صدات پشت تلفن میلرزه، میدونه چقدر دلت تنگ شده براش، الآن دلت میخواد بغلش کنی، بعد تو الکی ادای آدمای شادو درمیاری و می خندی و چرت و پرت میگی، بعد خودتم میدونی که اون میدونه تو خیلی بیشتر از لرزشی که تو صدات بود الآن دلت میخواد گریه کنی،اون میگه دیگه به این خط زنگ نزن !
تو حستو قورت میدی بعد میگی ، شب بخیر ، زندگی سخت نشده؟
این حسی رو که میگی میتونم بفهمم ولی نصفه شبی ترسوندیم، این چیه عکسه؟؟، آدم وحشت مکینه
سلام نگو اینا حرفای تو هستش ۱؟
ماریه خانم
از طریق نظر محبت آمیزت در وبم .سر زدم هر چند که اشتباهی در آدرس داشتی.
زیاد از مطالبت ندونستم بهره بگیرم جز اولی که....
باقی که من نتونستم بخونم!!!
از طریق عضویت هم نشد .
پیروز باشی.