صدای نفس نفس و بغضی از تحولات تحوع آور
برای عشقی چرکین و مسدود
و لحدی پوک
برای تعصب سرهای سیمانی
و تعلقاتی که در قاب منفور ندانستنی ها به خاک نشست
تا سبز شدن رابطه ها را درک کند
و زبان اینک از نیام فرسودگی
شعله ای تازه در بر می گرفت
تا انگشتان نخ نما
طرحی تازه از این ابتلاء درد قدیمی به تصویر کشد
تصویری از جواب مبهم یک توهم
که هرگز سوالی برایش نبود
و در خطوط نرم چهره ای طولانی از یک انعکاس
انزجار از لبهای تاریکی
طعم محال یک رنگی چشمان تو را می داد
آسمان آرزوهایم
به جراحات مغموم خشکیده سرنوشت تیمار می شد
و لحظه وجود تو در من به پایان می رسید
که به ناگاه
رعد و برقی از جرائم منفور
بر چشمان سرخ شهلائیم نشست
و صدایی گفت
دوباره جوانه خواهی زد
لبخندی تلخ چهره عواطف انسانیم را رنگ می کرد
با خود گفتم
شکوفه ای تازه شاید باز
و اشعاری کوچک
و دوباره باز هم رعد و برقی و
طنین یک چاوش برای رابطه ای دیگر
سلام دوست گرامی هر روز به وبلاگ شما سر میزنم واقعا حرف نداره خسته نباشید میگم به شما و ارزوی موفقیت دارم برای شما
چقدر شبیه فروغ نوشتی
وبلاگ پر محتوایی دارید ولی هنوز به ایده آل خودش نرسیده.قالب وبلاگتون هم خیلی سرد و تاریکه.بهتره قالبتو عوض کنی.مرسی