به مهره هایم، مهره غرور را اضافه کردم تا
ستون فقراتم هرگز خم نشود
که... بی تکیه گاه گام برداشتن
موهبتی است برای
تمام فرداها
والا عرضم حضورتون کــــــــه... از زندگی همین قدر فهمیدم...
قشنگ بود... بی تکیه گاه گاه برداشتن جنمی میخواهد... والا!
خدای من. چقدر با احساس و رک حرفت رو میزنی.میفهممت.خدای من ... خوب دارم درک میکنم چی میگی.
غرور ؟اما زیادش خوب نیست ها..درسته. اولش خمت نمیکنه.. اما بعدش یه هو خمت میکنه! خدایی نکرده
سر در خاک آستان تو نهمدل در خم زلف دلستان تو نهمجانم به لب آمدست لب پیش من آرتا جان به بهانه در دهان تو نهم
از کامنتت هیچی سر در نیاوردم, خیلی خوب بود.
سلامخوبه الان ما هم میریم اضافه میکنیم
زندگی ارزش جنگیدن داره؟برای به دست آوردن یه چیز یا یه کس تلاش میکنی اما وقتی ببینی که هرچی بیشتر تلاش کنی کمتر بهش میرسی چی کار میکنی!؟خوب تسلیم و عقب نشینی واسه همین جاهاس دیگه.. :)اما آره.. ارزش جنگیدن داره.. که چیزی که میخوایم رو به دستش بیاریم.. چون که یه بار بیشتر زندگی نمیکنیم..؛)
بازم به من سر بزن
ماریه جان... چطوری تونستی علایق رو بخونی ... میشه بهم بگی؟ میخوام لینکش رو اضافه کنم
عالی بود...مرهمی برای زخم جانکاهمان!موزیک وبلاگتونو خیلی خیلی دوست دارم!
کجایی آبجی خانم!؟
hi your weblog texts is very very beautifuli enjoyed it have nice time
سگی گم کرده راهی به هرکس می رسیدش به هر مردی و نامردی تمنای محبت داشت دمش را هی تکان می داد که بر من مهربانی کن و اما این جهان بد بود محبت در کسی هرگز جهانی پر ز نامردی هنوزم اینچنین باشد به ناگه نور امّیدی ز چشمان کسی بویید نوازش کردش آن مرد و برایش لقمه ای بخشید و سگ خوشحال و در حال تشکر بود دمش را هی تکان می داد که یعنی دوستت دارم به ناگه مهربان رفت و سگی ماندو جهانی پر زتنهایی و سگ خوابید و دل پیچید و مرد از سم آن لقمه خدایا مردمان را باش که سگ را هم به نامردی
ای بر آمال خود خط کشیدهعشق های ریاضت کشیده * ؟؟؟؟؟
والا عرضم حضورتون کــــــــه...
از زندگی همین قدر فهمیدم...
قشنگ بود... بی تکیه گاه گاه برداشتن جنمی میخواهد... والا!
خدای من. چقدر با احساس و رک حرفت رو میزنی.
میفهممت.
خدای من ... خوب دارم درک میکنم چی میگی.
غرور ؟
اما زیادش خوب نیست ها..
درسته. اولش خمت نمیکنه.. اما بعدش یه هو خمت میکنه! خدایی نکرده
سر در خاک آستان تو نهم
دل در خم زلف دلستان تو نهم
جانم به لب آمدست لب پیش من آر
تا جان به بهانه در دهان تو نهم
از کامنتت هیچی سر در نیاوردم, خیلی خوب بود.
سلام
خوبه الان ما هم میریم اضافه میکنیم
زندگی ارزش جنگیدن داره؟
برای به دست آوردن یه چیز یا یه کس تلاش میکنی اما وقتی ببینی که هرچی بیشتر تلاش کنی کمتر بهش میرسی چی کار میکنی!؟
خوب تسلیم و عقب نشینی واسه همین جاهاس دیگه.. :)
اما آره.. ارزش جنگیدن داره.. که چیزی که میخوایم رو به دستش بیاریم.. چون که یه بار بیشتر زندگی نمیکنیم..
؛)
بازم به من سر بزن
ماریه جان... چطوری تونستی علایق رو بخونی ... میشه بهم بگی؟ میخوام لینکش رو اضافه کنم
عالی بود...مرهمی برای زخم جانکاهمان!
موزیک وبلاگتونو خیلی خیلی دوست دارم!
کجایی آبجی خانم!؟
hi
your weblog texts is very very beautiful
i enjoyed it
have nice time
سگی
گم کرده راهی
به هرکس می رسیدش
به هر مردی و نامردی
تمنای محبت داشت
دمش را هی تکان می داد
که بر من مهربانی کن
و اما این جهان بد بود
محبت در کسی هرگز
جهانی پر ز نامردی
هنوزم اینچنین باشد
به ناگه نور امّیدی ز چشمان کسی بویید
نوازش کردش آن مرد و برایش لقمه ای بخشید
و سگ خوشحال و در حال تشکر بود
دمش را هی تکان می داد
که یعنی دوستت دارم
به ناگه مهربان رفت و
سگی ماندو
جهانی پر زتنهایی
و سگ خوابید و دل پیچید و مرد از سم آن لقمه
خدایا مردمان را باش
که سگ را هم
به نامردی
ای بر آمال خود خط کشیده
عشق های ریاضت کشیده *
؟؟؟؟؟