- عمر من -
کجایی ببینی ماریه دوباره بچه شده خول شده زده به سیم آخر
تار دلش پاره شده
- بهترینم - خودت گفتی تار تعمیری کیفیت نداره
آره مواظبش نبودم نمی دونم نمی دونم کجا گیر کرد نمی دونم!!!
نمی خوای بهم چیزی بگی ؟ نمی خوای نصیحتم کنی ؟
نمی خوای بگی این چه کارایی که تو می کنی؟
نمی خوای بگی با این دل پاره پوره چه کنم ؟
تو می دونی وارد زندگی یه دیوونه شدی یه دیوونه خول چلی که
فقط دوست داشتن رو می فهمه اونوقت فقط واسش پیغام می دی
- دیدن چشای بارونی تو سخته -
تو می دونی شمردن تیک وتاک ساعت
واسه شنیدن نفسهای اونی که شده همه زندگیت چقده سخته
تو می دونی بدتریت لحظه زمانی که من کنار توام و
با همه وجودم حس میکنم تو هیچوقت مال من نمی شی!!
تو می دونی چرا امسال بهار اون اتفاقایی که نباید بیفته
زودتراز اونی که فکرشو بکنی می افته اما اونایی که باید بیفته
هیچ وقت نمی افته...
نازنین ماریه یادته ؟ گفتم : من به دردت نمی خورم تاریکم!
گفتی : تاریکی از روشنایی اصالت بیشتری داره چون تونسته
سنت خودش رو حفظ کنه آدم از روشنایی جز یک صورت بزک کرده
چیز دیگه ای رو نمی بینه اما در تاریکی می شه
خدا رو احساس کرد
یادته گفتم : شارژ قلبم تموم شده باید برم اونجا که همه تنها می رن!
گفتی : منم میام کنارت
گفتی : ماریه نمی خوام دوسم داشته باشی - خودم دوست دارم - کافیه
دلم پیش توست مواظبش باش
ماریه من تا آخرش باهاتم می فهمی ؟ !
یادته ؟ این آخریا هر وقت گفتم دوست دارم گفتی اینو که می دونم
یه چیز تازه بگو نمی دونم چرا یهو دلم خواست تا ابد چیز تازه ای واست نگم
یادته؟ اون وقتا همیشه یادت بود همه چی یادت بود
یادت بود چی صدام کنی چقدر با مهربونی می گفتی : سارا
اما حالا سالی ماهی یه بارم که میای صدام کنی قبلش یکی دو تا اسم
می گی تا یادت بیاد اونی که هر لحظه هزار بار واست می میره اسمش چیه ؟
عزیزم از اونجا که تو زندگی چی رو داری مهم نیست می یاد روزی که کی رو داری
مهم می شه حالا رسیدم به اونجا که کجاش مهم نیست واسه چی ش مهمه
آخه واسه چی ش که معلوم شه کجاش مهم نیست
hich vaghte gerye nakon.chon hich kas liyaghate ashkato nadare.va oon kasiyam ke liaghate ashkato dare taghate didane ashkato nadare
گاهی همین طوری از خانه بزن بیرون
بی خیال هر چه که هست
وهم هوا از حیرت نمور علف لبریز است
خنکاست
خدایی کن
عشق همین است دیگر
تو باید از گردنه های باران گیر بسیاری بگذری
این را پایت نوشته اند
دست بردار دختر
گاهی باید تنها برای یکی پاره نور
شنیدن یک تکه یک ترانه حتی
همتای صبوح کشان سحری
از هزار و یک شب این آسمان خواب آلوده بگذری
خیال کردی تو
عشق فقط لا به لای کلمات ساده ی من است ؟
هوو ... راه ها مانده تا خیلی از غروب
///دیونه یاد چیزی نیست که فقط روی زبون باشه..کاش بفهمی..یا علی
مرا آن دل که بر دریا زنم نیست
ز پا این بند خونین بر کنم نیست
امید آن که جان خسته ام را
به آن نادیده ساحل افکنم نیست
وبلاگت خیلی زیبا بود . خسته نباشی . خوشحال می شم به منم سر بزنی
گاه ارزو می کنم برای تو زورقی باشم زورقی توانا تا برامت به انجا که می خواهی ولی افسوس
انسانها دیگه واسه سر در اوردن چیزا وقت ندارند همه چیز و حاضر اماده از دوکونها می خرند و چون دوکونی نیست که دوست معامله کنه انسانها موندن بی دوست
پس سعی کن اهلی کنی
داشتم میخوندم نمیدونم چرا یهو دلم هری ریخت ساااااااارا
کسی که میدونه واسه اون مینویسی باید خیلی حیوون باشه
که از تو بگذره یعنی هست؟؟سارا یعنی عاشقت نیست ؟؟
جرا ازش نمیگذری این قدر ایده آله؟؟
.از اونجا که تو زندگی چی رو داری مهم نیست می یاد روزی که کی رو داری
مهم می شه حالا رسیدم به اونجا که کجاش مهم نیست واسه چی ش مهمه
آخه واسه چی ش که معلوم شه کجاش مهم نیست
این خیلی حرف سنگینی سارا یعنی اون وسعت روح تو رو نمی فهمه امیدوارم اینطور نباشه آدمی با اندیشه تو حیفه
سارا حیفه......ازش بگو سارا ... تو رو به جونش بگو ؟؟؟؟
زمینیه یا آسمونی آخه تو که هر کسی نیستی تا زمینی روش تاثیر بزاره اصلا هست یا........سارا واسه کی هزار بار میمیره شاید همون هفتصد و شصت و ... تنها کسی که تو این همه مدت به اون اشاره کردی چند تا عدد اما نه حتما سنبل دوست داشتنیته وای سارا تو منو دیوونه کردی من میمیرم واست میفهمی ؟ من اهل سنتم همیشه گفتی من واست یه آشنام ولی تو نمی تونی واسه قلب آدما تصمیم بگیری من به لبخند تو می خندم حتی وقتی دارم میبینم تو هیچ وقت منو نمیبینی و رهگذری...بگو این -------- عمر من ---------- وجود خارجی داره؟
پنج شنبه 15 بهمن 1383
هفتصد و شصت و ...
تو سایه ای ز نور عشق د یده ای ؟
تو در گذار زندگی بگو...
ز کوچه های غم گذشته ای ؟
تو تا کنون میان لحظه های عمر خود
کلام پر محبتی ز هیچکس شنیده ای ؟
و یا بپاس جستن مراد دل
خدای را چه پر شکوه عاشقانه
با دو دست بی گنه
دو چشم تر ستوده ای؟
امید من
اگر که مهر مهربان خدای را
به تار نازک دلت ببسته ای
بدان
به آن خدا قسم :
تو هم خدای کوچک دل منی
تو هم خدای کوچک دل منی
نیلوفر و باران در تو بود خنجر فریادی در من فواره باران در تو بود تالاب سیاهی در من
پس بیاییم در سال نو با فکر نو به استقبال بهار بریم
امروز نخستین روز اینده توست
سلام٬ یه چند وقتیه بهم سر نمیزنی٬ من آپدیت کردم٬ بخون و برام دعا کن...
بی آشیانه
http://eshghyahavas.blogsky.com
eshghyahavas@yahoo.com
دلی دیدم خریدار محبت
صدای کی اینقدر پریشونت کرده ؟
.............................................
ارزشش رو داره ؟
.............................................
احساس شما قابل تحسینه موفق باشید
خوش به حال اونی که تو قلب تو زندونیه....
سارا اومیدوارم همیشه واسش یه آرزو بمونی!!
سلام
ناز نازی بازم که نوشتی از اون چیزایی که ............
خوشگل نوشتی گلکم.
تاریکی از روشنایی اصالت بیشتری داره چون تونسته
سنت خودش رو حفظ کنه آدم از روشنایی جز یک صورت بزک کرده
چیز دیگه ای رو نمی بینه اما در تاریکی می شه
خدا رو احساس کرد
حرفای من لابه لای نوشته هات ........ از این بابت خوشحالم.
عزیزم موفق باشی.
می دانم چرا می گویند عشق پوچ است
عاشق داوانه است
و معشوقه زیباست
چرا بعضی ها عشق را بیماری می دانند
و عاشق را مریض
و معشوقه را درمان آن بیماری
چرا هیچ کس نمی گوید عشق همان زیبایست
عاشق همان زیبا دوست
معشوقه همان زیبایست
چرا نمی گویند عشق درد نیست
بلکه عشق خوشحالیست
چرا نمی گویند عشق دیوانگی نیست
بلکه عشق عاقلی است
چرا نمی گوین عشق لال بودن در مقابل معشوقه نیست
بلکه عشق حرف زدن در مقابل معشوقه است
چرا می گویند عشق دنیا است
بلکه عشق هستی است
من هرروزدر کنار پنجره
منشینم و غروب را نگاه می کنم
و حسرت روزی را می خورم
که با تو در کنار پنچره باشم
و طلوع خورشید را نگاه کنم
یعنی من آن قدر دیوانم
که حتی تو می خواهی من را سر کار بگزاری
من که نمی دانم چرا بعضی ها
از فرط بیکاری عاشق خود را سر کار می گذاری
من که در تقدیر خویش مانده ام
که چقدر این دنیا بی رحم است
که چقدر این دنیا نا مرد است
که چقدر این زمانه دیوانه زیاد شده است
که چقدر این زمانه دوانگانی هم چون من
در این دنیا زیاد شده ان
که حتی وقتی می بینند که سر کار هستن
اسرار می کنن که مرا بیشتر از این سر کار بگزار
دیوانه دیوانه دیوانه دیوانه دیوانه
دیوانه منم که وقتی تمام هستی من را سر کار می گذارد
باز به هستی خویش می گویم من تو را دست دارم
در صورتی که هستی من من را سر کار گذاشته است
در صورتی که هستی من هستی اون نیست
در صورتی که هیچ کس نمی داند من چقدر دیوانه ام
حال که به خود آمده ام میفهمم
که چقدر این دنیا نامرد است
حال من به حرف معلم دینیم می افتم
که به من می گفت
به هستی این دنیا اعتماد نکن
تمام هستی نامردیست
تمتم دنیا بی رحمیست
مهم این است که تو ساده نباشه
مهم این است که تو دیوانه نباشی
مهم این است که هستی نباشی
مهم این است که تو همان بشی که هستی
مهم این است که تو خود باشی و بس
مهم این است که تو هر کجا هستی باشه
اما
فقط مال خود خود باشی
همین و بس
عا لی بود عزیزم
قربون توووووووووو
منم یهجوراییی باهات موافقم فقط میتونم بگم راست میگی
«« در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد امد
از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار
کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد »»
سلام سارا جان٬ خوبی عزیز؟
ببخشید یه مدت نمیام پیشت٬ راستش لینکتو گم کرده بودم...
بی آشیانه
http://eshghyahavas.blogsky.com
eshghyahavas@yahoo.com
* فقط اومدم بهت بگم:وقتی دلتنگی
فقط اومدم بهت بگم:
وقتی دلتنگی . دلم بیشتر می گیره...
پس بخاطر دل منم که شده بخندد..
میدونی که دلم چقدر برات نگرانه...
میدونی که توی دلم چقدر جا داری..
میدونی که خیلی
دوستت دارم...
سارا جان قبلا' هم این را گفته ام وباز تکرار میکنم: بخاطر داشته باشید که آینه اتومبیل برای این نیست که رو به عقب رانندگی کنید باید از گذشته درس بیاموزیم نه اینکه در گذشتهها زندگی کنیم
به قول سهراب سپهری
پشت سر نیست فضایی زنده
پشت سر مرغ نمیخواهد
پشت سر باد نمیآید
پشت سر خستگی تاریخ است
گذشته رفت به فکر آینده باش
سارا جان قبلا' هم این را گفته ام وباز تکرار میکنم: بخاطر داشته باشید که آینه اتومبیل برای این نیست که رو به عقب رانندگی کنید باید از گذشته درس بیاموزیم نه اینکه در گذشتهها زندگی کنیم
به قول سهراب سپهری
پشت سر نیست فضایی زنده
پشت سر مرغ نمیخواهد
پشت سر باد نمیآید
پشت سر خستگی تاریخ است
گذشته رفت به فکر آینده باش
سلام وبلاگ قشنگ خوبی داری
موافق هستی با هم تبادل لینک کنیم
خوشحال میشم که جواب شما مثبت باشه
یه سری به ما بزنی خوشحال میشیم
به امید دیدار مجدد
قربون دل خوشگلت فرشته
من سارا رو میشناسم دختر خیلی خوبیه حرف تداره از هر نظر اصلیتش بچه شماله بقیش هم باشین تو کف بیخیال دنیا
ازم رو برنگردون پشیمونم پشیمونم واست میمیرم آسون
واست میمیرم آسون بیخیال ولی پیشه خودمون باشه کسخلی هم عالمی داره آخه آزادشهر هم شد شهر
خیلی احساستم رو تکون تکون داد ... :(
سلام مهندس جان خوبی تو رو خدا؟
بابا تحویل بگیر جماعت رو.... فدای چشات با بااااااای
تولدت مبارک خانوم سارا ...
همه عاشق چشات شدن...
من که..............