شبی بیقرار
ـ آرام ـ
هوسناک ترین لحظه های بی تو بودن
در اضطراب گنگ زمانه می کاویدم
و عقده های زهر آگین
زخمهای مرا نمک می پاشند
ولی خسته تر از
اثبات ادعای ترد هر رفاقت
یا عشق
در چین و چروک گستاخ چشمها
شکل لبخند تو را از یاد می بردم
و تو همچون
یک نمایش نامه عاشقانه
دلیل بر انقضای عشق می آوردی
و من می دانستم که نه فرهادم و نه مجنون
و این را بر سنگ ها و بیابان ها
فریاد کردم
و تو شاید شنیدن نمی دانستی
خنده دار تر این بود که به دنبال یک پایان
نوشیدنی سردت گرم شد
بنوش و برو
من صورتحساب را پرداخت کردم
سلام سارا ...زیبا بود ...خیلی زیبا و با معنا
ومنمیدانستمکهفرهادمنه مجنون...
سلام
زیبا بود مخصوصا اینجاش:
هوسناک ترین لحظه های بی تو بودن
در اظطراب گنگ زمانه بودم
همیشه موفق باشی .
به ماهم یادت نره سر بزنی.
زندگی برای من يک نفس... اون نفسم برای هم نفس....سلام ممنونم که امدی پيشم وبلاگ خوبی داريد ممنونو ميشم بازم پيشم بياييد...يا حق
خیلی ممنون.......صورت حسابو می گم!
سلام....
وقتی شعر قشنگت رو خوندم یاده این شعر افتادم:
تو مثل شهر کوچک من هنوز برام خاطره سازی!
هنوزم قبله معصوم نیازی!
تو مثل یاد بازی من، تو کوچه های پیر و خاکی
هنوزم برای من عزیز و پاکی!
***
امیدوارم همیشه رو لبات خنده باشه!.......قاصدک.
تو همیشه مثل همیشه دوست داری وقایع زندگی رو پشت دیوار تنهایی جا بذاری....اما خیلی ها اون طرف دیوار رو می بینن
زیبا بود ... سارا دل خوشگلت مال کیه؟
سارا عشق منی
جیگر منی
عمر منی
همه ی وجودمی ولی اشعارت از همه اینها جیگر تره ...جون فدات مرال